هويادهوياد، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

هوياد اميد زنگيمون

سلام دوباره

عسيسم بعد از مدتها الآن كه خوابيدى وقت كردم يه سرى به وبلاگت بزنم خيلى خيلى شيرين شدى و بامزه كلماتى كه ميگى كه عاشقم چندتاش رو ميگم مثلا ماشين رو ميگى مايين يا مانا هواپيما = آميا افتاد = افتا نيست = نى كفش = كش پارك = بارك همه نوشيدنى ها = دوغ داغ = دا سرد = سر دايى محمد = ممد عمو بابك = بابه عكس و فيلم = اد اد كثيفه = اه اه با عكس ديدن كه من و بابا و همه رو كشتى خيلى دوست دارى عكس و فيلم هاى خودت رو ببينى تا همه ساكت ميشن شروع ميكنى ده ده و ناناى خوندن كار بد هم بكنى مثل زدن يا ريختن كه بگم ناراحت شدم سريع ميايى بوس ميكنى يا ميزنى رو دست خودت ميگى آخ آخ مامى توى اين مدت يه مريضى هم گرفتى كه بدنت دونه هاى قرمز زده بود و برديمت پ...
19 بهمن 1392

واكسن ١٨ ماهگيت

عزيزم بگردم توى يه روز برفى روفتيم واسه واكسن كه تو مثل هميشه آروم بودى يه گريه خيلى كوچولو كردى با اينكه بابايى پاهات رو محكم نگه نداشته بود و تو پات رو تكون دادى و سوزن توى پات كج شد و خيلى اذيت شدى عشقم بعد هم كه از درد جرعت نميكردى پات رو زمين بذارى عسيسم انقدر مظلوم شده بودى تو كه يه بند رآه ميرفتى همش نشسته بودى و بازى ميكردى يا تلويزيون ميديدى يه تب كوچولو هم كردى و زود خوب شدى و دوباره سر از نوع مشغول شيطونى
19 بهمن 1392

شير گرفتن

مامانى دوم بهمن ماه كه دقيقا ١٤ روز مونده بود به ١٨ ماهگيت يك دفعه تصميم گرفتم ممه رو چسب بزنم ببينم چيكار ميكنى، كه البته تو خيلى منطقى برخورد كردى و ممه رو بوس كردى و رفتى تا عصر دوباره همينطور، خلاصه اين شد كه الكى الكى ممه تموم شد، خيلى منطقى برخورد كردى أما خيلى عصبى بودى عسلكم أما حسابى منو شرمنده كردى عشقم، من و بابا كه كبابت بوديم واسه مظلوميت خلاصه مامانى اينطورى شد كه ممه رفت و من هميشه ميترسيدم كه چه جورى از ممه بگيرمت
19 بهمن 1392
1